بجواب جیره خور وپابوس تجاوز اخیر
       نوشتهً: آهنگر          نوشتهً: آهنگر

مدتیست شخصی بنام اکرام با تخلص بلند بالایی بنام اندیشمند که در فرهنگ فارسی به معنای(اندیشه مند،اندیشه دار،آنکه درفکر واندیشه فرو رفته،متفکر، بیمناک ، ترسناک) که بامعنی کردن لغات  مشتق شده از اصل فارسی پهلوی(اندیشیدن)  معانی( احساس بیم کردن  احساس ترس کردن،احساس خیال کردن،و عاقبت کار را اندیشیدن) را دروجود لغت های (اندیشه واندیشه گر) بیان نموده وبا ترکیب کلمهً دیگرمیتواند به( بد اندیش،خیراندیش،دور اندیش،نیک اندیش وعاقبت نیندیش) جا عوض کند، بجای قلم تفنگ دهن پُر باروتی پدری خودرا بشانه نموده وبا علاوه نمودن ساچمه های هدیه داده شدهً باداران جدیدش،با تفنگ دهن پرش بمانند ماشیندار امریکایی ویا چینایی دورهً جهادش هرجنبنده وزنده جان موجود ووفات کرده را درروی زمین،در زیر زمین ودر هوا مورد حمله قرار داده وساچمه باران می کند وذره ای هم بمفهوم نام وتخلصش توجه ندارد ونمی فهمد که برعلاوهً تخلص مقبولش نام او  اکرام، یعنی گرامی داشتن،بزرگ داشتن، احترام کردن و بخشش کردن نیز باو این مجال را نمی دهدکه بادروغ گویی وجعل تاریخ بخاطرجیفهً دنیا ویا راضی نگهداشتن بیشتر،مشتی ازقاتلان وچپاولگران دارو نداردولتی وشخصی مردم افغانستان وحامیان قدیمی تروریزم وجهاد پرثمر(!)   تنظیمهای ساخت اسلام آباد ، ریاض و واشنگتن، دست  به ننگین  ترین سفسطه بافی های بزند که جداً غیر مسوولانه وعاقبت نه اندیشانه است وباعث رنگ زردی وخجالت او نه تنها در برابر تاریخ ومردم ما بلکه دربرابر نام وتخلص خودش نیز میشود.        

  من اولاً نمی خواستم که از کلمات وجملاتی استفاده نمایم که ارزش وعفت قلم اجازه نمی دهد تا ازآنها استفاده کنم ولی وقتی مندرجات چند نوشتهً قبلی جناب عالی را با ناسزا گویی ها  تشبیهات بیمورد وتحلیل های فیلسوف مآبانهً مقالهً اخیر شان درمورد دوتجاوز،چندبار مرور و مطالعه  کردم ، باین  نتیجه رسیدم که اگرازجملاتی نا آشنا در سبک وشیوهً  نگارش اهانت بارشان که در موردیکی از با تقوا ترین رهبران جهان،ببرک کارمل،استفاده کرده اند مستفید نشوم، شاید به ذوق جناب عالی موافق نباشد ازینرو برای ادای احترام به ایشان من نیز خودرا ناگزیر یافتم که از کلمات وجملات مقبول(!) خودشان برای رنگین شدن این نوشتهً محدود استفاده نمایم. بنا ًمن شما را ، نی، بلکه نویسندهً آن مقاله را مخاطب قرار داده  وبا عرض ادبی که شایستهً ایشان است میگویم:                                                         

 آدمکی، با ریش وقیافهً سپاه پاسداران ایران، با چهرهً عبوس وژست مغرورکه مدعی فهم ودانش است وخود رامتفکرنام گذاری کرده است،درتحلیلی پیرامون مسایل تاریخی وسیاسی  افغانستان با نبوغی که گویا در خورجین جهادی خود  دارد  نه در دماغ ، تلاش مذبوحانه نموده تاثا بت کند که شاه شجاع ، نسبت به ببرک کارمل، شخصیت ملی بوده، استقلال اراده داشته واز اوامر انگلیسها سر پیچی میکرده وگویا ازمجاهدین حمایت مینموده،ازضایعاتی که درصفوف نیرو  های ضد انگلیسی بوقوع می پیوست خیلی متاًثر میشده و ... ، وبالاخره بحدی در توصیف شاه شجاع برای سبوتاژ علیه مخالفینش پیش رفته که آدم اشتباه می کند که نشود این آقا خود ازسلالهً همان مرحومی (!)  باشد که در فلکلور وطن ما فکاهی معروفی در مورد وجود دارد.

         

   جناب نویسنده بجای گرفتن قلم دردست پارچه ذغال سیاه وقیر گونهً را بدست گرفته ومانند اطفال که درتختهً مشق برای فراگیری، هر چیزی را حق دارند بنویسند،مسایل رنگا رنگی را نوشته نموده ودرپهلوی هم، مثل دیوارهای که بزرگانش دردوران جهاد ازاموال دزدی وغارت عامه ویا ازلاشهً انسانها، تحت نام بی نماز ،سرلچ  ،حزبی ومکتبی برای سترواخفای گودا لها وپناه گاهای شان می ساختند، قرار داده است .ایشان البته با جملات  بظاهر زیبا نه بزیبایی کاپی های دالری که بابت مزد دریافت می کنند ویا از دورهً درخشان غنیمت جهاد نزد شان باقیست، خواسته است برنوکری وغلامی خود وباداران ساخت پاکستانی اش سرپوش بگذاردوباچشمان  بسته ویا بشکل گریزپرازنیرنگ شان ازکابل برای بقدرت رسانیدن طالبان،از حوادثی یاد نکند که خونین ترین وفاجعه بار ترین دوران تاریخ وطن ما میباشد .از آنجایی که متوجه خود نبوده با دستان سیاه پراز ذغال قلمی بسر وروی خود ازفرط اشتیاق پیدا کردن اکاذیب وجعل سازی دست کشیده ورنگ روی وچهرهً خودرا طوری  سیاه ساخته است،که با شستو وشوی عادی پاک نمیشود.                                                                   جناب مقاله نویس که بر خوردار از فرهنگ قدیمی اشرار داخلی وخارجی  است ،اگر می خواست حد اقل به تبلیغاتش روکش حتا فریب کارانه هم بدهد،لازم بود از مجموع تجاوزات خارجی دورونزدیک علیه وطن ما نام می برد، ازصدها تجاوزاعراب مغلها،ترک های آسیای میانه که هست و بود  وطن تاریخی  مارا آتش زدند،غارت  کردند وباقی رابا خاک یک سان ساختند و ازتجاوزات وتعرضات پنجاه سال اخیر نیز یاد میکردند که چطور استعمار زخمی فرنگی زخم ناسوری را بنام پاکستان در قلب وطن ما بوجود آورد، رشد داد وبه ثمر رسانید تا باشد پیکرجغرافیای منطقه همیشه درالتهاب بسربردوخاصتا ًباعث بی ثباتی وضع داخلی وطن ما گردد. باید ایشان بدانند که مناسبات افغانستان با پاکستان بیشتردردورهً شاهی وبعداً دردورهً مرحوم داوود خان در تیره گی قرار داشت، ازین رو پاکستان دستهای مداخله ًخودرا خیلی قبل بوسیلهً عمال افغانی اش بسوی وطن ما دراز کرده بود.                                                      چرا این آدم باوجدان وژورنالیست پرورش یافتهً دست وهابیون عرب حد اقل از ده ها استاد و پروفیسورامور ملایی ، از ده ها رهبر وسپه سالاران ساخت استخبارات پاکستان که از شاه شجاع با شجاعت تر برای خدمت به اعراب وسایربنیاد گراهای تروریست،وطن خود را به آتش کشیدند وبمانند قتیبه وبرادرش همه زنده جانها بشمول درختان ومزارع مردم را در آتش خشم وانتقام  بیرحمانهً خود حریق کردند، حد اقل یادی بعمل نمی آورد.                   

      اما در مورد عاملان روسی(!) باید گفته شود که نزدیکی سابق ما با شوروی ها منطق خودرا داشت،  ما متحدیندفع وطرد تجاوز خارجی علیه افغانستان ومبارزه علیه تروریزم مذهبی وبنیاد گرایی ای بودیم که خلیفه های جناب نویسنده در بُن وکابل برای خوشی خان بزرگ دنیای امروز برخلاف عقیده وآرمانشان، خودرا ضد القاعده وضد بنیاد گرایی وانمود کردندوتاهنوزمثل قصهً بقه وموش درتارخام بند مانده اند.همه بخاطر دارند که وقتی مناسبات شوروی ها با دولت افغانستان که در راس آن شهید داکتر نجیب قرار داشت رو به خرابی گرا یید ، مسکو مهماندار پدر خوانده های جناب شما بودنه محل استقبال رفقای قبلی اش، آن ملاقات بحدی دوستانه وبا تفاهم صورت گرفته بود که نتایج بعدی آن در وجود کمک های بیدریغانهً شورویها وبعدا ًحکومت روسیه درتمام دورهً خاتمه ناپذیر ریاست برهان الدین ربانی وحتا در دوران انتقال مقر دولت اسلامی به شهر مشهد ایران در نتیجهً به قدرت رسیدن طالبان که آن نیزدر طی یک معاملهً استخباراتی تحقق یافت، به باداران شما  با ابعاد وسیع ادامه پیداکرد ومقادیر هنگفت اسلحه ، موادغذایی، طبی و بسته های بانک نوتهای صدها هزار کیلویی بمقر فرماندهان مذهبی ونظامی شما سرازیر می شد وتا حال آن روابط برادرانه بین تان قایم است، ولی بخدا قسم که دروغ می گویی ودروغ می گویید و پنهان کاری میکنید ومردم مظلوم را گول میزنید وبرای رسوا نشدن گاه گاهی علیه شورویهاتبلیغات ساخته گی میکنید.                                                                                              

   خودت نسبت بهر کس دیگر در جریان هستی ومیدانی که کدام گروه ها وسرکرده گان قرارداد های مخفی وعلنی را با قوای شوروی امضا کرده بودند که حکومت آنوقت اصلا ًدر جریان قرارنداشت، ودر معبر سالنگ شوروی ها از امنیت برخوردار بودند ولی سربازان ومامورین دولتی اسیر می شدند واعدام میگردیدند. این در حالی بود که بخش دیگری از قهرمانان افسانوی شما را استخبارات ، نظامیان ورهبران سیاسی ومذهبی پاکستان قومانده میدادند، رهبری میکردند واجیر ساخته بودند. آفرین بوجدان خودت که چطور در مورد فرزندان ونوکران مطیع ضیا الحق این قاتل بیرحم مردم ما وجواسیس جنرال عبدالرحمان ودگروال یوسف ، این دو وحشی خون آشام، دشمنان اصلی عزت وسربلندی مردم ماوتمویل کننده گان مالی وتسلیحاتی مقامات طرف حرمت دیروز وامروز شما، که شعار: افغانستان باید آتش بگیرد، را بوسیله آنها عملی ساخت هیچ چیز نمیگویی ونمی نویسی که آیاشاه شجاعی که جناب شما اورا تحسین کرده اید نسبت به آنهاییکه تو قامتت را سالهاست در برابر شان خم کرده ایی وجیره خور شان هستی شرف ندارد؟.                                                               

 تعجب آور است که با موجودیت قوای نظامی بیست کشور جهان، بدون دعوت قبلی از ایشان، برای ورود بخاک وطن  وسیطرهً طولانی ارتجاع سیاه مذهبی ونظامی پاکستان در وجود گروه های جهادی وحاکمیت مطلق پاکستان، سعودی وارتجاع مذهبی بنیادگرا وتروریست در وجود القاعده وطالبان بر نود فیصد خاک افغانستان، شما حد اقل احساس وجدانی نکردید که از تعرض ، مداخله وجنگ مستقیم ملیشه ، نظامیان وسازمان های تروریستی پاکستان نام ببرید در حالیکه خودرا منسوب به نیروی باصطلاح مقاومت نیزمی دانید. اگر پاکستان بافغانستان حمله نمیکرد وتعرض نمی نمود ،پس مقاومت دربرابر کی صورت گرفته است ؟ واگرپاکستان  مداخله نموده بود شما چطور مداخلهً امریکا،پاکستان، ایران وعربهارا یادآوری نکردید، در حالیکه از تعرض انگلیسها در پهلوی شورویها یاد نموده ولی فراموش کرده اید که انگلیسها،امریکاییها واسراییلی ها امروز مشاورین ، نی ،بلکه فرمانده رهبران شماهستند.               

  اگر ذره ای وجدان سالم در وجود هر منتقد وجود داشته باشد، باراحت خاطر وقناعت وآرامش وجدانی میتواند با مراعات دقیق بیطرفی با وجود داشتن موضع مخالف در برابر مرحوم ببرک کارمل وسایررهبران و اکثریت قاطع مسوولین ارشد حزبی ودولتی وهمه پرسونل آندوره اعتراف نماید که آنها از با تقوا ترین مردمان وطن، ورهبران آن از فقیر ترین رهبران جهان بوده اند. این تقوای نفسی شامل کلیه رهبران دموکراتیک خلق افغانستان میگردد، در حالیکه هر آدم عادی وغیر سیاسی، دزدان وغارتگران تاریخ وجغرافیای وطنما را خوب میشناسند که متاًسفانه بنابر محدودیت فکری ، وابسته گی سیاسی واقتصادی ونوکر صفتی تان، شما جرا ًت گرفتن تماس در مورد شان را ندارید.                                           

  بسیار بجاست که شما بقول مردم ما، سر در گریبان خود بکنید وبا بینشی لازم وضروری خودرا مورد شناسایی وارزیابی قرار دهید ودر مقابل آیینه یکبار صادقانه ایستاده شوید وچهرهً خودرا ببینید ، آنگاه بخود اگر لعنت نکنید حد اقل شاید خجالت بکشید که یک ا نسان تا این حد دروغگو وتهمت گر وغلام منش میباشد که شما متا ًسفانه برجسته ترین شاخصه های آن را دارید.!!                                                                                                 

     شما که بخود حق میدهید علیه مخالفین تنظیم تان ، رهبران، باداران وولینعمتان تان وعلیه مخالفین زبان تان هر چه دلتان میخواهد بنویسید، آیا بیاد دارید که دشمنان امروزی تان را که علیه شان قلم فرسایی میکنید وآنهارا قوم گرا وفاشیست میخوانید ومحمد محقق را نیز متهم بخیانت ومعامله گری مینمایید که چطور خلاف منافع قومش با سیاف اتحاد کرد، کیها حمایت کردند ودر آغوش گرفتند، آیا جناب آمر صاحب شما وهمین آقای ربانی نبود که در همرکابی با گلب الدین وسیاف در راس لشکر عظیم تا دندان مسلح وبیشتر از پنجاه هزار نفری از کابل فرار ویا قصدا ًآنرا تخلیه نموده ، قصابان مردم وجلادان قوم وتباری را که اکنون سنگ حمایت از ایشان را به سینه کاذبانه میزنید از طریق تونل سالنگ وکوتل خاواک بسوی بغلان وتخار مصوون انتقال دادند وامنیت آنهارا تا آخرین روزها تا ًمین کردند.!!                             

من در حالیکه در برابر هر نوع  سازش ومعامله گری با دشمنان مردم ، دشمنان آزادی وخصوم دموکراسی وعدالت ابراز انزجار میکنم میخواهم بیاد شما آقای نویسندهً تام الاختیار بدهم که کدام گروه ها واشخاص باعث آن شدند که افشار،  کارتهً سخی ، کارتهً سه ومناطق هزاره نشین غرب کابل با خون مردم بیگناه رنگین گردد وبآتش کشیده شود وبعضی از رهبران شان از فرط مجبوری به طالبان آدمخوار که فرقه های شیعه ستیز پاکستانی آنها را رهبری میکردند پناه ببرند وزنده قصابی شوند ، شما متاًسفانه بدست خود اعتماد تان را از دست داده اید واین جفا را بار ها با جنرال دوستم یکی از متحدین دیگر تان نیز نمودید ، با دوستمی که عامل اصلی پایین شدن شما از کوه وراه یافتن تان به شهر وبازار شد، ولی بارها نیروهای اورا بخاک وخون کشیدید ومخالفین زیادی برایش درمیان ازبیکها عربها وتاجکها درشمال خلق کردید .                                                                                        

      برای اینکه با برخوردهای جدی نوشتاری مواجه نشوید ، بخود آیید، دروغ نگویید، کتمان نکنید وبجای رنگ قلم آبروی قلم وآنچه از خود تان باقی مانده است را بخاطر گل روی دیگران ، بخاطر حفظ منافع ستمگران وغارتگران داخلی وخارجی ویا برای بازگشت تحجر وبنیاد گرایی طرف قبول خودتان  مریزید . زیرا مردم ما گفته اند که هرچه کشت کنی ،همان را بدروی ویا:

  از مکافات عمل غافل مشو    گندم از گندم بروید، جو زجو.                          

 

 زمردم زاده یی بامردمی باش  چه باشد دیو بودن؟ آدمی باش                                                                                                                      

 

 


January 18th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات